برای تو...
برای تو... تکیه برتو داده ام بی آنکه حس کنم چگونه ایستاده ام،سنگینی قامتم را قامتت به دوش میکشدو هر لحظه این هراس مراخواهد کشت که فرونریزدآن دیوار سخت نادیدنی،تو را به خاطر تو، برای همه داشتن هایت و همه نداشتن هایت دوست میدارم ...
نویسنده :
کیمیا
9:52