چکاپ
آرشیدانازم سلام ...
دیروز رفتیم واسه چکاپ تهران
از ساعت دوازده حرکت کردیم تا از بیمارستان اومدیم بیرون هفت شب شد،خیلی خسته شده بودیم و من و بابافرشاد جفتمون اعصابمون خیلی بهم ریخته بود، شمام خیلی خسته شده بودی و کلافه همش گریه میکردی و نق میزدیآخه برای اکو باید میخوابیدی و بهت دارو خواب آور داده بودن ولی نمیدونم چرا شما بدتر سرحال شده بودی و بازی میکردیخلاصه دوبار خوابیدی و یه بچه شیطون که داشت باباباش بازی میکرد سروصداکردنو بیدارت کرددیگه بابا عصبانی شده بود و هی اینور اونور قدم میزد که یهو کاسه صبرش لبریز شدو و بابا بابای بی ادبش دعوا کردن و مامان کلی ترسیدم و گریه کردم تابابافرشاد رفت حراست و آورد و خلاصه بیرونشون کرد و ماجرا ختم به خیر شد در نهایت جوجوی مامان یه چرت زدی وتانوبتمون بشه بیدار شدی دیگه آخروقت شده بود همه رفته بودن و مجبور شدن که همینطوری اکوت کننبعدشم باهمون خستگی رفتیم واست لباس خریدیم و شامم که خونه خاله زهرا بودیم تا برسیم کرج تو ماشین حسابی اذیت کردی ودمار از روزگار منو باباجون درآوردی فرشته کوچولوی من از خدا عاجزانه میخوام هر چه زودتر خوب و سرحال بشی و مامان تا از غصه دق نکردم سلامتی و تپلی شدنتو هر چه زودتر ببینم