اولین مسافرت آرشیدا
به اصرار بابا فرشاد خلاصه روز ششم عید بود که آرشیدا راهی اولین مسافرت زندگیش شد،من خیلی دلهره داشتم آخه آرشیدا خیلی تو ماشین اذیت میکنه مخصوصا اگه خوابش بیاد
بالاخره دلو زدیم به دریا و رفتیم همدان و کرمانشاه ،خداروشکر آرشیدا خیلی اذیت نکرد،چون جمعیتمون زیاد بود و فرشاد هم عاشق مسافرتهای دستجمعیه و بچمو کرده بودن نقل مجلسو براشون شیرین کاری میکرد
آرشیدا تازگیا گیلی گیلی حوضک میکنه و نای نای یاد گرفته تازه وقتیم بهش میگم جوجوی مامان کیه میگه : من اونوقته که دوست دارم درسته قورتش بدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی