سال 92 خودرا چگونه گذراندید...
داشتم به این فکر میکردم که اگه الان مدرسه میرفتم و یه موضوع انشا بهم میدادن که سال 92 رو چجوری گذروندم چی باید بنویسم؟؟؟؟خوب بود ؟ بد بود ؟ نمیدونم خلاصه واسه این همه اتفاقایی که واسم تو سال گذشته افتاد ...
همیشه نزدیک تحویل سال که میشه تمام سالی که گذشت میاد جلو چشم:
باردار شدنم:خوب
به دنیا اومدن آرشیدا: خوب
لذت مادر شدن : خوب
بیماری آرشیدا : بد
خوب شدن آرشیدا : خوب
انصافا باید گفت سال خوبی بوده چون خوباش خعلی بیشتره و جا واسه ناشکری و بهونه گیری نمیمونه
لحظه تحویل سال ، منو فرشاد هیچی نداشتیم که بهم بگیم و سکوت مطلق بین ما حرفای زیادی میزد که هر دومون میشنیدیم ،من پر از بغض بودم واسه سختیایی که هر سه مون کشیدیم و پراز اشک شوق بودم واسه لطفی که خدا بهمون کرد و نذاشت تو حسرت از دست دادن آرشیدا بمیرم...
حالا که فکر میکنم و نامهربونی بعضی از اطرافیانم دلمو دوباره و دوباره میشکونه که بی اونکه چیزی از مشکلش بدونن ،میگفتن از خدا بخواه دخترت زجر نکشه و تو این دنیا نمونه....
یادمه که فقط یه چیزی به خدا گفتم و گفتم خدایا من بدون آرشیدا نمیتونم نفس بکشم ...
خدایا کمکم کن یادم نره معجزه ی تو تو بغلمه و از وجودش لذت میبرم و از بزرگ شدنش روحم بزرگ میشه تمام سختایی که کشیدم همه از یادم میره ...
یا مقلب القلوب از تو میخوام که تو سال 93 هیچ بچه ای و هیچ مادری مریض نباشه و هر کی آرزوی داشتن بچه ای رو داره امسال دامنش سبز باشه... آمین...