بدون عنوان
در منی و نمیبینمت سخت آشفته ام میسازد این غریبی پرمعنا.نامت سکوتم را در هم میشکند و چون کرم نارس ابریشم روی خاکم میکشاند...کاش میدیدمت لحظه ای هر چند اندک...نه. تو خدایی مگر میشود تورادید؟ دیروز به من میخندیدی و امروزنگاهت سنگین ...خداوندا کمی مهربانتر- خورد شدم آب شدم ...بغض رهایم نمیکند...
[ دوشنبه بیست و پنجم دی 1391 ] [ 12:47 ] [ کیمیا ] [
نظر بدهید ]
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی