بی توجهی آرشیدا به من
پنجشنبه یه اتفاق نادر واسم افتاد...
اول اینو بگم که صبح آرشیدا رو میزارم خونه مادر شوهر ومیرم سر کار ،ظهر میرم دنبالش،هر وقتم که میرم دنبالش کلی هیجان داره واسه اومدن پیشم،انقدر دست میزنه و جیغ میکشه که نگو
خلاصه ...
پنجشنبه ظهر که رفتم دنبال آرشیدا بغل پدر جونش بود و باور نمیکنید حتی بهم نگاهم نمیکرد و هر کاری میکردم بغلم هم نمیومد
خیلی ناراحت شدمو دلم شکستآخه چراااااااا
نمیدونم شایدیه جورایی ازینکه میزارمش و میرم لج کرده بود یا اینکه دیگه دوستم ندارهبعدش به خودم دلداری دادم و روحیمو حفظ کردم ،گفتم شاید اتفاقی بوده و هیچکی که مثل مادر نمیشه واسه بچه!!!تا اینکه دوباره شب که رفتیم خونشون باز همین اتفاق افتادو آرشیدا از بغل مادر جون نمیومد پیش مننمیدونم چرا اینجوری شده؟؟؟ یعنی محبت من که مادرشم کمتر از محبت اطرافیان هست؟؟؟؟!!!با توجه به اینکه هنوز شیر میخوره،وای به روزی که از شیر بگیرمش دیگه نمیدونم چی بشه