سفر دوباره به الموت
بالاخره بعد از یکسال فرصت شد این سه روز تعطیلاتو بریم زادگاه زیبای مامان و بابام :((الموت)) درست خرداد ماه پارسال بود وقتی آرشیدا یک ماهش بود رفتیم الموتو بعد اون دیگه نتونستیم بریم ... به خاطر جاده کوهستانی که داره تصمیم گرفتیم آخر شب راه بیفتیم که آرشیدا اذیت نشه و خدا رو شکر تمام راهو خواب بود؛الموت خییییلی سرد بود و منم تا تونسته بودم برا آرشیدا لباس زمستونی برداشته بودم صبح که از خواب بیدار شد با تعجب به درو دیوار خونه نگاه میکرد و حسابی تعجب کرده بود که اینجا کجاست،؟؟به آرشیدا خیلی خوش گذشت و فقط تنها نگرانیم این بود که یه وقت سرما نخوره اینقدرم که دد بردیمش دیگه خونه بند نمیشد و حتی برای شام و ناهارم که می...
نویسنده :
کیمیا
10:11